تفاوت دینداری و دینشناسی
آیتالله مجتبی تهرانی در جلسه درس اخلاق خود گفت: ائمه ما میکوشیدند که مردم را دینشناس و اسلامشناس کنند، میخواستند به مردم شعور دینی بدهند، عکساش بنیامیّه بود که میخواستند مردم را در جهالت نگه دارند و از آنها بهره بکشند. متن کامل سخنرانی ایشان در این جلسه بدین شرح است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ بسم اله الرحمن الرحیم؛ الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطّیبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین. «الاسلام بدئه محمدیّ و بقائه حسینیّ»
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به خطبهای بود که امام حسین(علیهالسلام) در سال پنجاه و هشت هجری در منا برای گروهی از صحابه و تابعین ایراد فرمودند. عرض کردم که این خطبه دارای سه بخش بود و حضرت به طور مفصل در آنجا رابطه امامت با ارکان اسلام، حتی توحید را مطرح فرمودند. بخش اوّل فرمایشات ایشان حدود پانزده پرسش از دویست نفر صحابه و هشتصد نفر تابعین بود که همه پرسشها در مورد فرمایشات و کارهای پیغمبر در ارتباط با مسأله امامت و اهل بیت بود.
در جلسه گذشته مسائلی را عرض کردم که دیگر تکرار نمیکنم، از جمله آن مسایل، مطرح بودن رابطه تنگاتنگ بین شناخت امامت و مسأله دین در معارف ما است. قبل از این که وارد بحثم شوم نکتهای را عرض کنم، بعضیها البته به ذهن من تسامح در تعبیر میکنند.
تفاوت دینداری و دینشناسی
یک بحث در باب مسأله دینداری به نحو سطحی مطرح است نه واقعی، مثلاً کسی که نماز میخواند و روزه میگیرد و امثال اینها، این آدم متدیّن است. این یک بحث عوامانه است. یک بحث، بحث دین شناسی است. دینداری غیر از دین شناسی است.
کسی که مثلاً نماز شب میخواند یا نماز اول وقت به جماعت میخواند یا چه بسا روزههای مستحبی هم میگیرد، حالا او دین شناس هم هست؟ اسلام شناس هم هست یا نه؟ یکی از اموری که در آن خلط شده است و به خصوص در بین افرادی که میخواهند راجع به مسایل دینی حرف بزنند مغالطه میشود، این است که نمیتوانند بین دینداری به آن معنا و دین شناسی، میان مسلمانی و اسلام شناسی تفکیک کنند. چه بسا همین کسی که نماز میخواند و روزه میگیرد، کارهایی کند که خیال میکند اینها از دستورات دینی است ولی اگر ما بخواهیم در متن اسلام بررسی کنیم، میبینیم تمام اینها بدعت است. به تعبیری دینداری سطحی غیر از دین شناسی است، مسلمان سطحی ولو این که عامل هم باشد، غیر از اسلام شناسی است. اینها با هم فرق دارند.
سیاستِ سوق دادن مردم به دینداری ظاهری
در صدر اسلام همین مغالطه را کردند و از این راه، یعنی سوق دادن مردم به سمت دینداری ظاهری وارد شدند تا مسلّط بر امت شوند، زمام حکومت را در دست بگیرند و به اهداف شیطانیشان برسند. البته اگر همین کار را هم میکردند نسبتاً بد نبود! اما بدتر از این کردند. امشب میخواهم روایات مربوط را نقل کنم و قضایایی در این رابطه بگویم. مردم را از اسلام واقعی و دین واقعی بیخبر نگه داشتند. دل امام حسین از این مغالطه و فریبکاری که تشکیلات معاویه میکردند به درد آمده بود.
بنی امیه در زمان معاویه، برای مقابله کردن با اسلام ابتدا شمشیر را از رو نبستند. آن بت پرستهایی که در شرایطی قرار گرفتند و مجبور به اسلام آوردن شدند، در اوایل کار هیچ وقت وارد صحنه مبارزه با اسلام و توحید نشدند، چون میدانستند نمیشود و مردم طردشان میکنند و آنها را از جامعه بیرون میاندازند، لذا آنها دنبال مبارزه نرفتند. آمدند تا توانستند دینداری ظاهری را تقویت کردند، آنهایی که بعد از پیغمبر اکرم در صدر بودند، به تدریج مسائل را بر ملا کردند. من این را به عنوان مقدمه گفتم که بحثم را بگویم.
امام حسین(علیهالسلام) خوب میدانست اینها دارند چه کار میکنند، سالها برنامه ریخته بود که بساط اینها را جمع کند، چون میدانست که اینها میخواهند اسلام را نابود کنند. طرحهایی که حضرت داشت همه دقیق و حساب شده بود. برای همین در منا روی هسته مرکزی کار، دست گذاشت و یکی یکی کارها و حرفهای پیغمبر خصوصاً بعد از خود حضرت را در ارتباط با امامت مطرح کرد و از همه با قسم به خدا جواب گرفت؛ «انشدکم الله» به خدا قسمتان میدهم که آیا پیغمبر اینها را گفت یا نه؟ همه گفتند: «اللهم نعم». در آن جمع صحابه و همچنین تابعین دسته اول هستند.
جهتش را هم عرض کردم، چون امام حسین(ع) خوب میدانست که از نظر معارف ما و دین اسلام آن هسته مرکزی از لحاظ بقای دین، مسأله امامت است، از فرمایشات پیغمبر هم این مسأله معلوم بود. لذا من سراغ آن روایاتی رفتم که اگر یادتان باشد گفتم خود عامه هم نقل میکنند که «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً» از خاصه هم یک روایت از امام صادق(علیهالسلام) نقل کردم که برای تتمیم روایت خاصه، قضیه عبداللهبن عمر را هم فردا برایتان نقل کردم.
در جلسه گذشته روایتی را از امام صادق(علیهالسلام) مفصل شرح دادم که فرموده بودند: «مَنْ عَرَفَنَا کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکَرَنَا کَانَ کَافِرا». روایت دیگری هم هست که من آن را مطرح نکردم که حضرت فرمودند: «قال: مَنْ لَمْ یَعْرِفْنَا وَ لَمْ یُنْکِرْنَا کَانَ ضَالًّا» چون از دو حال خارج نیست، اگر امام را شناخت و تصدیقش کرد که هیچ و الّا یا او را انکار میکند یا اصلاً او را نمیشناسد، امام صادق تمام تقسیمات را طرح کرده است. «قال: مَنْ لَمْ یَعْرِفْنَا وَ لَمْ یُنْکِرْنَا کَانَ ضَالًّا حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى الْهُدَى الَّذِی افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ طَاعَتِنَا الْوَاجِبَةِ فَإِنْ یَمُتْ عَلَى ضَلَالَتِهِ یَفْعَلِ اللَّهُ بِهِ مَا یَشَاءُ». در مورد رابطه شناخت امام و خدا که در روایت امام حسین(علیهالسلام) بود، امام صادق(علیهالسلام) در روایتی میفرماید: «الْإِمَامُ عَلَمٌ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکَرَهُ کَانَ کَافِراً» که امام صادق(علیهالسلام) در اینجا خیلی زیبا توضیح میدهند.
مشخصات امام در فرمایشات امام حسین(ع)
حالا من میخواهم سراغ یک مطلب اساسی بروم. خوب به حرفهای من دقت کنید. من قبلاً مسائلی را راجع به بخشنامههای معاویه گفتم و چون نمیرسیدم همه آنها را بگویم، حالا میخواهم سراغ کارهایی که کرده است بروم. همانطور که امام حسین(علیهالسلام) درخطبهشان در منا در جمع صحابه و تابعین مسأله امامت را علناً فرمودند و هیچ کس هم انکار نکرد، در معارف ما مشخصاتی برای امامت مطرح است که چه کسانی برای این جایگاه اهلیت دارند. در آن نامهای که خود امام حسین (ع) به اهل کوفه نوشت و جواب اهل کوفه را داد، بهطور مختصر به این مطلب اشاره دارد. در آنجا هم نامه را با این جمله شروع میکند: «فَلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ» قسم به جان خودم که امام نیست مگر کسی که حکم به کتاب، یعنی قرآن بدهد. «الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَلِکَ لِلَّهِ» و شروع میکند خصوصیات را میگوید.
من از جملات مفصل علی(علیهالسلام) در این مورد، فقط گوشهای را میگویم. علی(علیهالسلام) خیلی زیبا تمام خصوصیات امام را در یک روایت مطرح میکند، امّا چون روایت مفصّلی است، آن را نمیخوانم.
تلاش ائمه برای شناساندن مشخصات امامت
همه اینها برای دین شناسی است. ممکن است این حضاضت داشته باشد، اما ائمه میخواستند مردم را از کج فهمی و درک ناصحیح دین بیرون بکشند. گروه بنی امیه میخواست از جهالت مردم نسبت به اسلام سوء استفاده کند و آنها را همانطور نگه دارد.
دیدید که معاویه به آن شخص کوفی گفت برو به علی(علیهالسلام) سلام برسان و بگو من صد هزار شمشیر زن دارم که اگر من بگویم این جمل، ناقه است همه میگویند ناقه است، یعنی اگر من بگویم که شتر نر، مادّه است، همه میگویند مادّه است. من اینجا صد هزار آدم نفهم دارم که تحت امر من هستند. ببینید که مردم شام چقدر از دین بی خبرند! یعنی از اسلام شناسی و دین شناسی خبری نیست.
ائمه ما میکوشیدند که مردم را دین شناس و اسلام شناس کنند، میخواستند به مردم شعور دینی بدهند، عکسش بنی امیّه بود که میخواستند مردم را در جهالت نگه دارند و از آنها بهره بکشند. من یک جمله از علی(علیهالسلام) میگویم. حضرت دین شناسی و امام شناسی را برای مردم میگوید، میفرماید: «وَ کِبَارُ حُدُودِ وَلَایَةِ الْإِمَامِ الْمَفْرُوضِ الطَّاعَةِ أَنْ یَعْلَمَ أَنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ الْخَطَاءِ وَ الزَّلَلِ وَ الْعَمْدِ وَ مِنَ الذُّنُوبِ کُلِّهَا صَغِیرِهَا وَ کَبِیرِهَا»، امام معصوم است، «لَا یَزِلُّ وَ لَا یَخْطَأُ» نه لغزشی دارد و نه خطایی میکند «وَ لَا یَلْهُو بِشَیْءٍ مِنَ الْأُمُورِ الْمُوبِقَةِ لِلدِّینِ وَ لَا بِشَیْءٍ مِنَ الْمَلَاهِی وَ أَنَّهُ أَعْلَمُ النَّاسِ بِحَلَالِ اللَّه وَ حَرَامِهِ وَ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِه» اینها به عنوان نمونه بود، روایات مفصلی از اهل بیت داریم که امام شناسی را مطرح میکنند. امام نباید از نظر علم روی زمین نظیر و مانند داشته باشد.
چون راجع به معاویه قبلاً مسائلی را گفتم، الآن نمیخواهم آنها را تکرار کنم، میخواهم مطالبی را اضافه کنم. چون او با امیرالمؤمنین طرف بود، یکی از کارهایش این بود که به تمام قلمرو حکومتی خودش بخشنامه کرد که نعوذ بالله سبّ علی(علیهالسلام) کنند و به این هم اکتفا نکرد.
دستور داد هر کسی را که بخواهد از علی تعریف کند و یا حب علی را داشته باشد، بکشید. بعد دستور داد که راجع به خلیفه اول، دوم و سوم و مدح آنها از لسان پیغمبر اکرم حدیث جعل کنید که آنقدر حدیث جعل کردند که خودش گفت: بس است.
احادیث جعلیِ مربوط به جایگاه امامت
حالا میخواهم مطالب جدیدی بگویم که مطرح نکردهام. مگر به اینها اکتفا کرد؟ اصلاً و ابداً. او میخواهد امامت را بکوبد، چون اسلام به این بستگی دارد، میخواهد امامت را بکوبد و بعد هم فاتحه اسلام را بخواند. میدانست با اینها کار تمام نمیشود. چون خودشان روایاتی را در این زمینه نقل کردند که «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً» حتی پسر عمر هم شب درِ خانه حجاج رفت تا با او بیعت کند، لذا باید برای این مسأله فکری کند. همه میدانند که پیغمبر این جمله را گفته است و همه هم این را قبول دارند، پس باید پایۀ امامت را زد. من شروع میکنم روایات جعلی را که عامه در ارتباط با همین مسأله جعل کردند، میگویم. چند روایت را میخوانم.
به منابع مراجعه کنید، این روایات در صحاح و کنز العمال است که بهترین کتاب عامه که زیاد اینها را نقل میکند. این حدیث از کنزالعمال است. یک روایت از پیغمبر اکرم است که: «من یطع الامیر فقد اطاعنی و من یعصی الامیر فقد عصانی» این یک کبرای کلی بود. امیر چه کسی باشد؟ هر فرد نابابی که میخواهد باشد. روایت دوم هم از پیغمبر است: «الجهاد واجب علیکم مع امیر براً کان او فاجرا و ان هو عمل الکبائر» شما را به خدا آنهایی که اهل مطالعه هستند بروند در کنز العمال و صحاح سته نگاه کنند: «و ان هو عمل الکبائر و الصلاه واجبه علیکم خلف کل مسلم براً کان او فاجرا و ان هو عمل الکبائر» یعنی اگر دیدی یکی رفت زنا کرد، بعد به نماز ایستاد و گفت الله اکبر؛ برو پشت سرش بگو: الله اکبر.
طرح را میبینید که از چه راهی وارد شدند؟ جعل کردند که پیغمبر اینها را گفته است. نگاه نکنید ما داریم کارهای خلاف میکنیم، ما امیر هستیم و باید از امیر تبعیت کنید.
وجوب اطاعت از شیطان مجسم در روایات جعلی
یک روایت دیگر برایتان میخوانم، ببینید این دیگر چیست. از پیغمبر دارد: «یکون بعدی ائمه یهتدون لا یهتدون بهدای» پیغمبر گفت بعد از من رهبرانی میآیند و زمام جماعت را به دست میگیرند که به هدایت من هدایت نشدند «و لا یستنون بسنتی» اصلاً به سنت من هم کاری ندارند، تمام بدعت گذارند «و سیقوم فیه رجال قلوبهم قلوب الشیاطین فی جثمان انس» در میان اینها افرادی هستند که دلهایشان دلهای شیاطین در پیکره انسان است و شیطان مجسم هستند، «قال قلت» راوی میگوید: گفتم «کیف اصنع یا رسول الله ان ادرکت ذلک» وقتی چنین چیزهایی پیدا میشوند ما چه کار کنیم؟ حضرت فرمود: « قال تسمع و تطع للامیر» حرفهایش را گوش کن و هرچه گفت، عمل کن! «و ان ضرب ظهرک و اخذ مالک فاسمع و اطع» شیطنتها را ببینید.
یک روایت دیگر از پیغمبر است که فرمود: «قال من رای عن امیره شیئاً یکره فلیصبر» اگر دیدی که امیر کار خطایی کرد، صبر کن. «فانه من فارق الجماعۀ الا مات میتۀ جاهلیه» معلوم است که دارند به کجا ضربه میزنند. کارهایشان دقیق و حساب شده است. این روایات به عنوان نمونه بود. یک وقت هست که میگوید بیایید همانطور که پیغمبر در مدح علی(علیهالسلام) گفته است، در مدح عمرو و زید و بکر حدیث جعل کنید که اینها عقب نمانند و بتوانیم اینها را به خورد مردم دهیم، امّا یک وقت میگوید بیایید حدیث جعل کنید که هر ناکسی سر کار آمد بگو چشم. هر زندیق، ولو اینکه گناه کبیره انجام دهد، همین که امیر شد دیگر تمام است. این کوبیدن امامت است که برای بقای اسلام محوریت دارد.
من دائم تکرار میکردم و الآن هم تکرار میکنم که بخش اول خطبه حضرت واقعاً عجیب است. حضرت دیده بود که اینها دارند چه کار میکنند. مگر معاویه پسرش، یزید را نمیشناخت؟ هر چه هم که دیگران گفتند گوش نکرد و برای پسرش بیعت گرفت، گفتند این اهل همه کاری هست، لذا این حدیثها را جعل کردند و الآن هم در کتابهایشان هست.
مشکل امام حسین(ع) این مسأله بود لذا در اوّل خطبه آن پانزده سؤال را نقل کرد که همه هم نقش اساسی داشت و برای صحابه و تابعین قابل انکار هم نبود. اول از همه آنها اقرار گرفت و در بخش سوم هم به همین حاضرین حمله کرد. غرضم این بود که امام حسین در بخش اول خطبه، آن هسته مرکزی را که حیات اسلام به آن بستگی داشت، مطرح کردند.