مهمان رسید
پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۰۴ ب.ظ
شهید صیادشیرازی نقل می کند:
بعد از عملیات کربلای 4 که شکست سنگینی خوردیم
من که خیلی از نظر روحی به هم ریخته بودم با خودم گفتم که بروم محضرآیت الله بهاءالدینی
و کسب روحیه کنم و برگردم.
بدون اینکه به کسی چیزی بگویم به راننده ام گفتم که پاشو
بریم! گفت کجا؟ تا وقتی که به درب خانه آیت الله بهاءالدینی رسیدیم به او نگفتم کجا
می رویم. وقتی در زدم (ساعت 2 شب که حتی وقت نماز شب هم نبود) دیدم ایشان با لباس کاملا
آماده در را باز کردند
وقتی رفتم تو دیدم که بساط چایی و میوه هم آماده شده. خیلی تعجب کردم. پرسیدم آقا مهمان دارید؟ ایشان دستش را به طرف من دراز کردند و فرمودند بله مهمان دارم! والحمدالله رسید.
۹۱/۰۵/۱۲