آستان جانان

وجیزه ای درباره عرفا و سالکان طریق الی الله

آستان جانان

وجیزه ای درباره عرفا و سالکان طریق الی الله

یادبود مرحوم احمد کافی

شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۱، ۰۴:۱۳ ب.ظ

تبدیل عرق‌فروشی به کتابفروشی‌دینی

مرحوم کافی را جوان‌های زمان انقلاب با سخنرانی های پر شر و شورش می شناسند و جوان های امروز با مهدیه ای که در محله نسبتا جنوبی تهران قرار دارد. خاطراتی که گروه اول از او برای گروه دوم نقل می کنند باعث شده تا وقتی در مهدیه تهران می نشینی و چشمت به عکس پر هیبت او می افتد، فاتحه ای نثار کسی کنی که در زمان طاغوت پاشنه اش را کشیده بود که تا جایی که از دستش بر می آید شریعت محمدی(ص) را یاری کند؛ حالا با سخنرانی و اعتراض به رژیم وقت گرفته یا خرید مشروب فروشی و تبدیل آن به کتابفروشی، فرقی نمی کرد.


در نوکری به دین راسخ شدم

شیخ احمد ضیافتی کافی معروف به «کافی خراسانی» و «کافی تهرانی» در اول خرداد 1315 در مشهد متولد شد. او پس از گذراندن دروس مقدماتی در مکتبخانه و مدرسه غیردولتی ایمانی، در سن 12 سالگی به مدرسه علمیه نواب رفت. خود او از آن روزها خاطره ای نقل می کند: من خیلی بچه سال بودم و کوچک بودم. با یک قبا و عرقچین که بر سر داشتم، وارد مدرسه نواب مشهد شدم. یکی از آقایان روحانی متنفذ آن روز، دستی روی سر من کشید و گفت: آقاپسر، طلبه‌ای؟ گفتم: بله آقا. او چندین مرتبه به من گفت: احسنت، آفرین، درس بخوان تا یکی از خدمتگزاران دین شوی و همین تشویق و ترغیب و نظایر آن برخوردها بود که مرا در نوکری به دین علاقه‌مند و راسخ و ثابت‌قدم نگاه داشت.

مرحوم کافی از همان کودکی و نوجوانی اهل روضه خواندن و منبر رفتن بود تا جایی که در مراسم مذهبی جدش میرزا احمد کافی‌امامی، از علمای یزد که در مشهد اقامت گزیده بود، در سن نوجوانی منبر می‌رفت و در حرم حضرت رضا(ع)، امام هشتم شیعیان برای زائران این حرم دعای کمیل می‌خواند.

او در 19 سالگی سفری 5 ساله به نجف داشت و بعد دوباره به قم برگشت. اما نه مشهد، نه نجف و نه قم، هیچکدام آنچنان که او در تهران فعالیت کرد نتوانستند محل درخشش و تاثیرگزاری او باشند. چهار سال از حضور او در تهران می گذشت که در سال 47 مهدیه تهران را بنا کرد. مهدیه علاوه بر متمرکز کردن سخنرانی های او محل فعالیتهایی از جمله کمک مالی به فقرا، راه‌اندازی صندوق قرض‌الحسنه مهدیه، ارائه خدمات درمانی و تاسیس داروخانه، برپایی حوزه علمیه مهدیه و برگزاری مراسم عمامه‌گذاری طلاب، اسکان و پذیرایی از معاودین عراقی هم بود. اگرچه کافی 20 مهدیه دیگر هم در سایر شهرا بنا کرد اما بخشی از شهرت او مربوط به تلاش برای گسترش مسجد مقدس جمکران و معرفی آن به مردم در منابر و مجالس است.

دربست در خدمت امام خمینی(ره)

منابر مرحوم کافی بیشتر به بیان مسائل شرعی و اجتماعی می گذشت و او سیاستهای فرهنگی رژیم را محکوم می کرد، اما این به این معنی نیست که مرحوم کافی فردی سیاسی نبود. که اگر اجز این بود ساواک چند بار او را بازداشت نمی کرد تا با وساطت آیت‌الله حکیم به همراه چندی از منبری‌های دیگر آزاد شود.

او همچنین یکبار هم برای سه سال به ایلام تبعید شد که اینبار با تلاش آیت‌الله سیداحمد خوانساری بعد از دوسال تبعید به تهران بازگشت. آقای حسن کافی برادر مرحوم کافی که هم اکنون مدیرعامل مهدیه تهران است درباره رابطه برادرش با امام خمینی(ره) چنین نقل می کند: زمانی که ایشان در مشهد بود، بیشتر با آیت‌الله میلانی و آیت‌الله قمی مرتبط بود. اما بعد از سال 42 ایشان دربست در خدمت حضرت امام(ره) بود. در گزارش‌های ساواک موجود است که مرحوم کافی در منابر همواره از حضرت آیت‌الله خمینی تبلیغ می‌کردند. در منزل ایشان هم عکس و اعلامیه‌های حضرت امام وجود داشت... تنها کسی که در منبر با آواز بلند نام حضرت امام را آورد، مرحوم کافی بود.

برای نمونه می‌توان به سخنرانی او در اردیبهشت 57 وی در مهدیه تهران اشاره کرد که گفته بود: «آیت الله العظمی خمینی ! بزرگ مرجع شیعه ! افتخار قرآن! افتخار اسلام! افتخار اهل بیت! افتخار این روحانیت! مدافع اسلام و شیعه! با توام آقا ! قربانت بشم آقا! کنار قبر جدت علی(ع) بگو: آقا، آقایم کی می‌آید؟

یک عمر گفت مهدی جان

او همچنین از منتقدان دو سخنران مشهور انقلابی دهه 50 به حساب می‌آمد؛ دکتر علی شریعتی و فخرالدین حجازی. مخالفت او با مرحوم شریعتی تا حدی بود که حسن کافی نقل می کند: در سالگرد ایشان(مرحوم کافی) قرار بود که جناب فلسفی در مهدیه منبر برود و حتی اطلاعیه سخنرانی ایشان منتشر شد اما ایشان با بنده تماس گرفت و گفت آقای کافی من نمی‌آیم. گفتم چرا؟ گفت طرفداران دکتر شریعتی تهدید کرده‌اند.

اگرچه می توان بر مواضع وی نه تنها در این دو مورد مخالفت، بلکه بر سایر مواضع نیز نقد داشت اما به هر حال کافی با سخنرانی در صد شهر ایران و حضور در منابر کشورهایی همچون عراق، افغانستان، پاکستان، کویت، عربستان، سوریه، بحرین و لبنان فقط به دنبال اقامه احکام شریعت و بزرگداشت نام و یاد ائمه شیعیان به‌ویژه امام موعود(عج) بود. اما حتی فوت او هم در آن فضای انقلابی سال 57 بوی سیاسی گرفت و تصادف در مسیر تهران ـ مشهد او شگرد رژیم تعبیر شد که همچنان نزدیکان و آشنایان او بر این باور خود اصرار دارند. کافی در 30 تیر 57 مصادف با نیمه شعبان سالروز ولادت امام مهدی(عج) درگذشت که مراسم بزرگداشت او به صحنه تظاهرات سیاسی مبدل شد. در این مراسم چندین نفر کشته شدند و ده‌ها نفر مجروح. بدرقه یکر او این شعار مردم بود: «آنکه یک عمر گفت مهدی جان...داد در روز عید مهدی جان»

تبدیل مشروب فروشی به فروشگاه کتب اسلامی!

مرحوم کافی فقط اهل منبر نبود. هر کاری که از دستش بر می آمد برای اعتلای اسلام انجام میداد و نمونه زیر یکی از این کارهاست که خود وی اینطور آنرا نقل می کند: نزدیک مهدیه ، سه چهار تا دکان پایین‌تر، یک دکان عرق فروشی بود، من خیلی ناراحت بودم که جنب مهدیه، عرق فروشی است. یک روز هم از خانه بیرون آمدم دیدم یک مشت از‌ این جوان‌هایی که نباید جلوی دکانش باشند هستند. پیرمردی ارمنی بود عرق فروش بود اسمش آرشاک بود. یک بچه مذهبی را فرستادم گفتم برو ببین‌ این‌ها چکار می‌کنند. آمد گفت حاج آقا ‌این (آرشاک) می‌فرستد دنبال جوان‌های مردم، وقتی می‌آیند آنجا، یک آب جو همین‌طوری به ‌این‌ها می‌دهد. یک ساندویچ همین‌ طوری به آنها تعارف می‌کند کباب برای‌ این‌ها درست می‌کند می‌دهد، می‌خواهد ‌این‌ها را مبتلا (به شراب خوری) کند. بعد از ‌این‌ها کار بکشد. یک روز ‌این ارمنی را خواستمش آمد خانه ما. گفتم من را می‌شناسی، گفت بله حاج آقا، شما سه چهار ساله ‌اینجا تشریف دارید. گفتم من سه تا پیشنهاد به تو می‌دهم، یا ده هزار تومان از پول آخوندیم از کسی هم نمی‌گیرم، قربة الی الله به تو می‌دهم، تو در عوض، تغییر شغل بده یعنی خودت باش، دکانت هم باشد فقط شغلت را عوض کن ... یا ‌اینکه دکانت را بفروش من از تو می‌خرم یا‌ اینکه درب دکانت را می‌بندم. گفت تغییر شغل که نمی‌دهم دکان را هم  نمی‌فروشم. حالا چطور می‌خواهی ببندی‌؟ گفتم تو با یک کسی‌داری حرف می‌زنی که یک خرده‌ای قانون‌ها را هم می‌داند. گفت چطور؟ گفتم چند ساله که قانون تصویب شده که پیاله فروشی ممنوعه، یعنی بطری بطری بفروشی طوری نیست ولی اگر در پیاله بریزی و بفروشی ممنوعه و تو‌ اینجا پیاله فروشی داری. ‌این جریمه دارد. به یکی از‌ این بچه‌های مذهبی یک ماه 2000 تومان حقوق می‌دهم می‌گویم‌ اینجا بایستد تا شراب ریختی توی پیاله، می‌گویم یک تلفن بکند کلانتری، بیایند جریمه‌ات کنند. اگر جریمه‌ات نکردند به مقام بالاترش شکایت می‌کنم، ‌اینقدر پیگیری می‌کنم تا درب دکانت را ببندم. من یک آخوند پاشنه‌گیر بالا کشیده‌ای هستم. در کارهای دینی عجیبم. به قیافه‌ام نگاه نکن که شُل و وِل هستم، در این کارها (نهی ازمنکر) قرص هستم.

یک وقت (آرشاک) یک کلمه‌ای گفت من را آتش زد ... گفت من 28 ساله در این محله هستم و مسلمان‌ها به من نان می‌دهند. نگفت ارمنی از من عرق می‌خرد و نانم می‌دهد گفت مسلمان‌ها نانم می‌دهند ... گفتم از لحاظ دین ما خرید عرق، و هم فروش عرق و هم خوردن عرق و هم درست کردنش حرام است. هم کار کردن در کارخانه عرق فروشی و هم جنس به آن فروختن همه حرام است. خلاصه ما دکانش را پنجاه هزار تومان خریدیم. الان آنجا را کتابفروشی اسلامی‌ کردیم. جای شیشه‌های عرق و شراب، کتاب‌های دینی چیده‌ایم .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۴/۳۱
طلبه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی