آستان جانان

وجیزه ای درباره عرفا و سالکان طریق الی الله

آستان جانان

وجیزه ای درباره عرفا و سالکان طریق الی الله

ملاقات آیة الله سیبویه با آقا امام زمان(عج)

دوشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۰، ۰۵:۱۷ ب.ظ
روزهای زیادی با حاج آقای سیبویه گذراندیم ، روزهای خوب و شیرینی بود ، اما یک روز یک اتفاق عجیبی رخ داد !صبح آن روز حاج آقای سیبویه خیلی سراسیمه بود! اصلا حال عجیبی داشت ، بعضی ها فکر کردند نکند اتفاق بدی افتاده باشد بعضی ها هم برعکس فکر می کردند خبر خوشی به آقا داده اند! نمی شد احتمال درستی داد .

بالاخره صبرمان به سر آمد سراغ مدیر مدرسه علمیه که با حاج آقای سیبویه رابطه ی نزدیکی داشت رفتیم. حاج آقا! خیلی نگران ‌حضرت آیة الله سیبویه هستیم، اگر اتفاق بدی  افتاده که اینقدر روحیه ایشان تغییر کرده بما هم خبر دهید!

 هنوز صحبت های ما تمام نشده بود که اشک در چشمان حاج آقای مدیر مدرسه جمع شد وقتی حال حاج آقا را دیدیم اضطراب ما هم بیشتر شد، نمی دانستم چکار کنیم که بعد از چند لحظه سکوت بعد لبخندی زد و گفت: آیة الله سیبویه دیشب خوابی دیده اند که حضرت آیة الله صدیقین(زید عزه) تعبیر کرده اند، تعبیرش این است چند روز دیگر شخصی که حاج آقای سیبویه ایشان را نمی شناسد، از دبی تلفن می کند و آقا را دعوت می کند همراه آنها به حج برود و حاج آقای سیبویه در عرفات خدمت آقا و سیدمان حضرت حجت بن الحسن العسکری(عج) می رسد!

اشک در چشمان ما جمع شده بود، نمی توانستم جلو گریه خود را بگیرم، ولی هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده بود روزها به کندی می گذشت و ما منتظر یک تلفن ناشناس بودیم و حضرت آیة الله سیبویه که خبر نداشت ما هم خبردار شده ایم از ما منتظرتر!

بلاخره آن روز فرا رسید و شخصی از دبی با مرحوم آیة الله میرزا احمد سیبویه تماس گرفتند و ایشان را به مکه دعوت کرد. شخصی که حتی او را نمی شناخت! حضرت آیة الله سیبویه می رفت و ما ماندیم او می رفت و ما گریه می کردیم او می رفت و ما حسرت می خوردیم او می رفت و ما را پشت درهای بسته جا گذاشت.

در حال انتظار بازگشت او بودیم، منتظر خبری از گیسوان یار و چشم به راه وصال هم نفس یار! و آن روز که برگشت او شاد بود، ولی چیزی از شادیش نمی گفت. هیچ کس جرات نمی کرد از او سئوال کند ولی گاهی که اسم آقا امام زمان(عج) در بحث های بعد از سفر مکه پیش می آمد حضرت آیة الله سیبویه(ره) امانش بریده می شد و زار  زار اشک فراق می ریخت.

من که دیگر کاسه صبرم لبریز شده بود سراغ یکی از علماء که خیلی رابطه ی نزدیک و صمیمی با آیة الله سیبویه داشت رفتم و با اصرار زیاد، قضیه ملاقات حضرت آیة الله سیبویه با آقا امام زمان(عج) را برایم این چنین نقل کردند که :

حاج آقای سیبویه با اشک نقل کردند: در عرفات خدمت آقا و سیدمان حضرت حجت بن الحسن العسکری(عج) رسیدم و یک ساعت در محضر آقا بودم و دست آقا امام زمان را می بوسند و آقا هم پیشانی ایشان را می بوسند و حرفهایی که هیچ کسی هنوز خبر ندارد به همدیگر می زنند .

نویسنده: حاج آقای داودی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۱/۱۰
طلبه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی