روزى که پس از هشتصد سال قصد بازسازى صحن مبارک را داشتند، با پیکر سالم
و سیماى نورانى این عارف بالله مواجه شدند.
روزى که پس از هشتصد سال قصد بازسازى صحن مبارک را داشتند، با پیکر سالم
و سیماى نورانى این عارف بالله مواجه شدند.
شبی در حسینیه آیتالله سید رضا بهاءالدینی نشسته بودم. ناگاه فردی با ظاهری آراسته، قیافه ای مرتب که شخصیتی آبرومند از خود نشان میداد وارد شد و در گوشهای نشست.
لحظاتی بیش از ورود آن مرد نگذشته بود که ناگاه آیتالله بهاءالدینی اشارهای فرمودند و من به حضورشان شتافتم.
امر کردند که فلان مبلغ به این شخص بدهید. بنده هم اطاعت کردم. آهسته کنار او نشستم و شروع به سلام و احوالپرسی کرده، طوری که متوجه نشود و دیگران هم مشاهده نکنند، پول را در جیب او گذاشتم.
نماز تمام شد و او از حسینیه خارج شد. پس از چندی معلوم شد که وی در شهر خود توانایی مالی داشته، اما در مسافرت بی پول شده، ولی برای حفظ آبرو و شخصیت خود توان اظهار فقر و بی پولی نداشته است.
واپسین لحظات سال و نوروز را چگونه سر کنیم
در سالی که گذشت و به اتمام رسید چه کردم؟ آیا به یاد خدا بودم؟ آیا او را ستایش کردم؟ آیا گرفتاری برادر مؤمنم را رفع کردم؟ آیا حاجتی از او برآورده کردم؟ آیا در غیابش مراقب بودم تا حیثیّتش را حفظ کنم؟
آیتالله مجتبی تهرانی از اساتید برجسته اخلاق ضمن طرح این پرسش که «در لحظات آخر سال چه کنیم؟»، با استناد به احادیثی از امیرالمؤمنین، امام حسین و امام صادق علیهم السلام به این پرسش پاسخ گفت.
از قول فرزند علامه امینی قدس سره نقل می کند:
وقتی پدرم را دفن کردیم ، یکی از بزرگان آمد و به من
تسلیت گفت و فرمود:
من در این فکر بودم ببینم مولا امیرالمؤمنین علیه
السلام چه مرحمتی در مقابل زحمات و خدمات مرحوم امینی می نمایند.
در عالم خواب دیدم:
یکی از علما (امیرمحمد صالح خاتون آبادی داماد مرحوم مجلسی) درگذشته بود، شبی ایشان را در خواب دیدم.
گلایه کردم که قرار بود زودتر از این به خواب من بیایی، اکنون یک سال از فوت شما می گذرد. گفت: گرفتاری هایی داشتم که اکنون نجات یافتم.
سؤال کردم : بر شما چه گذشت؟
محدث قمی برای فرزند بزرگش نقل کرده است: وقتی کتاب
منازل الاخره را تألیف کردم، کتاب به دست شیخ عبدالرزاق مسئله گو – که همیشه قبل از
ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه مسئله می گفت- افتاد.
مرحوم ملا محمود عراقی(ره) می فرماید: سال 1273، که سال سوم مجاورتم در نجف اشرف بود، شبی در خواب دیدم که از در قبله صحن مطهر وارد شدم و ازدحام زیادی در آن جا بود. از شخصی پرسیدم: علت این اجتماع چیست؟
مرحوم آیت الله العظمی اراکی می فرمودند:
مرحوم آخوند ملا محمد کبیر، قطعه زمینی در اطراف سلطان آباد اراک داشتند که در آن، زراعت می کرد و نان سال اهل و عیال خود را از آن زمین به دست می آورد.
استاد فاطمی نیا فرمودند: یک نفر گفته بود: من در قسمت بایگانی اداره ای کار می کردم و پرونده های متعدد و بعضاً بسیار مهم می آمد و ما در قسمت بایگانی قرار می دادیم. یک روز پرونده بسیار مهمی به دستم رسید. چند روزی که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است. هر چه گشتم پیدا نشد.